سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیستون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

شاید یکی از سخت ترین کارها محسوب شود.


حتی اگر نسخه پیچ هم شده باشی، باز هم برایت سخت می شود که هر روز حدود 10 تا 12 ساعت را بنشینی و نسخه آدم ها را بپیچی. سخت تر زمانی می شود که جمعه ی تعطیل هم برایت وجود ندارد و آف اگر بدهند یک هفته در میان است.

اگر فکر کنی سختی تا به اینجاست اشتباه کرده ای. کافیست اشتباه کنی و دارویی اشتباه به مشتری بدهی.

کمترینش که هیچ ضرر جانی ندارد، ممکن است صدای اعتراض آدمی عصبی را بلند کنی. در بهترین حالتش که به تو مشتریان دیگر حق بدهند، باز هم تو مانده ای و اعصابی به هم ریخته.

اگر دارویی که اشتباه پیچیدی ضرر داشته باشد. هم خودت به خطر می افتی هم اعصابت به هم می ریزد، هم داروخانه را زیر سوال می بری، هم....

این ها که برای نسخه پیچ و یا شاید حتی دکتر داروخانه صدق کند.

این وسط بیچاره تر آن جوانی است که از شهر و دیار خود کوچ کرده حاضر شده در چادری که باران به آن رحم نمی کند، شب را به سر کند. هنوز استراحت نکرده، ساعت 8 صبح شده و او تازه 5 تا 6 ساعت است که خواب را بر خود مستولی دیده، ناگهان با صدای نا آشنای تو که اولین روز کارآموزی ات است، بیدار می شود. او سخت تر از همه کار می کند و کمتر از همه محترم.

تو دلت برایش می سوزد و از جان دل کمکش می شوی. بعد می فهمی که او خجالت زده می شود تو را که کارشناسی داری، حاضر شدی کمکش کنی، کارتنی جا به جال کنی و... . اما همین کار تو به او انرژی مثبت می دهد.

البته تو هم میبینی حتی دکتر داروخانه هم کار فیزیکی کرده و کمکتان می کند.

اصولاً مردها هر موقعیتی داشته باشند، موظف می شوند کار سنگین فیزیکی هم کنند.

به این مسئله که فکر می کنی، با خود می گویی: کی می شود که این کار سنگین را برای زندگی تازه خودت، برای آن فرشته ی بی نظیری که فکر می کنی زمانی می رسد و خدا او را مایه ی آرامش تو و تو را مایه آرامش او و پناه و تکیه گاهش قرار می دهد، انجام دهی؟

همین جا مسئله دیگر هم  روشن می شود. درست در آن طرف داروخانه، که شاید نوشته باشد آرایشی بهداشتی، اغلب خانم هایی را خواهی دید که روپوش تر و تمیز داشته و فقط تبلیغ می کنند و جنس خودشان را می فروشند. حتی اگر اقلامشان سنگین باشد، بار اقلامشان را تو و دیگر مردان به دوش می کشید.

داروخانه شبانه روزی، داروخانه ایست که تو انتخاب کردی از 8 صبح تا 8 شب درش بمانی. وقتی به خانه می روی البته هنوز سر حال هستی، ولی کم کم خستگی بر تو چیره می شود.

اما تو در عوض متاثر شدن از خستگی، ثابت می کنی مرد سختی کشیدن شده ای، مردی شده ای که اگر در این حالت هستی و بیم و امید رسیدن داری، اما تحملت روز به روز بالاتر می رود، اگر برسی دیگر حتی خستگی را حس نمی کنی که بخواهی تحمل کنی یا نکنی.

آن روز این عشق اوست که تو را حتی بیش از 12 ساعت پر انرژی نگه می دارد.

ادامه دارد...


[ جمعه 93/7/25 ] [ 11:10 عصر ] [ فرهاد ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 67507