سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیستون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

کاش تمام انتظارات این گونه پایان خوشی داشته باشند.

دیشب را می گویم و قسمت آخر یوسف پیامبر را.

عاشق می بایست یک بار خواسته هایش را قربانی کند و تنها معشوقی که باعث از کف دادن عنان او باشد، معبود شود.

این مرحله عاشقی که رسیدی، سپس در مرحله آخر باید هجرت کنی. هجرتی به سوی معشوق یا شاید بهتر این باشد: هجرت در جهت رسیدن به معشوق.

و من هنوز در این دو مرحله آخر می لنگم.

آنگاه که این خوان های ره عشق را پیمودی وصالی شیرین، با اشک ها و لبخندها تجربه می کنی. اشکی از سر شوق رسیدن و لبخندی از سر رضایتت از معشوق واقعی (معبودت).

معبودی که تو را به بهترین بندگانش رساند.


انگار چاره ای جز هجرت نیست. چون این شهر تناسبی با من ندارد. چند فرسنگی آن طرف تر از این شهر، همه چیز مهیاست برای پیشرفتم.

کافیست به جای خوابی حقیر، و دوری از خانواده رضایت دهم.

----

خدایا تقصیر من است یا نعوذ بالله تقصیر قانون تو؟

اینکه اگر گوش ندهی، در بهترین حالتش عذاب وجدان در بزرگی سراغت می آید و آن هم هنگامی که از دستشان داده ای

در بدترین حالت هم عاقت کنند هم دنیایت و هم بدتر از آن آخرتت نابود می شود.

گوش هم کنی، برخی این گوش به حرف بودنت را کنار روحیاتت که قرار می دهند، وابسته می خوانندت.

 

اگر بخواهی آینده را  خود رقم بزنی نباید دست روی دست گذاری. وگرنه از روی همان دوستی شاید هم بهتر باشد بگویم از نوع خاله خرسه اش، کاری دستت می دهند که با اکراه باید قبول کنی و از روی اشتباه، تقصیر قسمت رقم زده خداوند گذاری.

پس دست بجمبان تا دیر نشده. فردا فرصت افسوس خوردن هم نداری ها.

حتی شده ریسک کن و روی پای خودت بایست و خودت کاری دست خودت بده!

تنبلی ات را به گردن خداوند و قسمت نینداز.


[ چهارشنبه 93/5/22 ] [ 8:18 صبح ] [ فرهاد ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 67577