بیستون | ||
می خواستم در پست قبل ادامه بدهم. اما تصمیمم عوض شد. امشب یک فرصت دیگر است. باید استفاده کنم و بدون نگرانی. همین که باز هم به اعمالی که انجام می دهم نگاه کنم و آگاه باشم. خودش نوعی احیا گرفتن است. مگر نه این که احیا یعنی زنده نگه داشتن، بیدار بودن، غفلت نداشت و خواستن با حضور و.... پس اگر امشب بیشترین توجه به خود را داشته باشم. بیشترین توجه به اعمالی که انجام می دهم و بیشترین خودآگاهی به تک تک لحظات و ثانیه های امشبم، من بیشتر راه احیا گرفتن را طی کرده ام. حال کافیست تا بخش عمده ی همان کارها، کارهایی باشد که برای این شب مستحب گفته شده. شاید امشب بتوانم دست کم حضور فرشته ای را حتی کمرنگ حس کنم. فرشته ای از فرشتگانی که بر حجت این عصر ما، دسته دسته نزول می کنند و آسمان را چراغانی. اما این در بهترین حالات، غفلت ماست که حساسیت چشمانمان را به طیفی که در آن نورافشانی می کنند، از بین برده و آنان را نمی بینیم. خدایا حواسم ضعیف شده اند اما هنوز فراموش نکرده ام که امشب چه اتفاقی دارد می افتد. هنوز زبانی دارم که ملتمسانه می تواند بخواند. این زبان ملتمسانه فریاد می زند که گم شده و کور و همه جا برایش ظلمات است. همه جا آتش هست و من حواس درک گرمایش را از دست داده ام و نمی دانم چه بلایی بر سرم می آید خدایا امیدم تنها همین است که می دانم می شنوی و می بینی التماس مرا
---- [ دوشنبه 93/4/30 ] [ 12:25 صبح ] [ فرهاد ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |