بیستون | ||
اگر این خبر خیلی خوب را نمی شنیدم، دوست داشتم هنوز هم آن شعر نمایان باشد. اما وقتی خوشحال کننده ترین خبر تا کنون!! را شنیدم، هییچ کلامی نباید طول بکشد تا خدای ناکرده داغی بهترین خبری که تاکنون به من رسیده را از میان ببرد. حتی به خود اجازه نمی دهم وقت را با جستجوی تصاویر تبریک هدر دهم. می خواهم فقط بنویسم و به هنر نوشتنم متکی شوم. هنری که روزگاری به آن اذعان می کردی. دوست دارم فقط بنویسم و تو را در تصورات بهتر از هر تصویری غرق کنم. نمی دانی چه قدر مرا شادمان کردی. آن قدر شاد هستم که سر از پا نمی شناسم. وقتی می بینم بهترین هایم به هدف خود رسیده دیگر سکوت جایز نیست و باید هل هله کنان گوش جن و انس و ملک را کر کنم. وای که وقتی تصور می کنم تو را میان خانواده ات تصور می کنم جشنی به پا شده و مادر و پدر و برادرها و خواهرانت همه دور هم هستید و می گویید و می خندید شاد هستید، من هم همان اندازه و با جسارت تمام حتی بیشتر خوشحال می شوم. برای یک محب، چه چیز زیباتر از تصور لبخند محبوبش. برای یک محب چه چیز شادی آور تر از شادی محبوبش. دوست دارم قدرتی داشتم تا تمام ستاره ها را در کف دستانم جمع می کردم، ید بیضایی می ساختم، و همه را روی سرت ستاره بارون می کردم. این روزها بی نظیر ترین روزهای عمرم تا کنون هستند. چون هم تو و خانواده ات شادمان هستید و هم من بسیار بسیار خوشحال. مطمئناً اول از همه تلاش خودت، اراده ی خودت، بعد خواست خدا و بعد دعای پدر و مادرت موثرترین ها در موفقیتت بودند. من هم راضی هستم برای آن درصد کمی که شاید دعای من هم موثر بوده باشد. خدا را باز در مرحله بالاتر شناختم. خدایی که باز از او مدتی دور شده بودم. خدای رحمن و رحیم را. و تو خوب دیدیدی و من طوطی وار یاد گرفته بودم. ایمان دارم ایمان داشتی که خدا با تو هست و تنهایت نگذاشته. اکنون به درجه ای از یقین هم رسیدی. پس باز هم شادمان تر شو و هیچ غمی نداشته باش. نمی دانم یادت بود که در پس چشمان دوستانت نگاه من هم حضور دارد یا نه. می ترسیدم از نگاه من خدای ناکرده هول نشوی :دی هنگام شیرینی دادن به دوستانت اگر گذشته که هیچ اگر نه، باز هم حضور مرا از پس چشمانشان شاهد باش و مطمئن باش به من هم آن شیرینی موفقیت رسیده و می رسد. امروز اگر دنیا دیگر مجالی ندهدم، ناراحت دیدن موفقیت هایم نیستم. چون تو موفق شدی و این یعنی موفقیت بزرگی برای من. از خدا می خواهم با بهترین خبرهای دیگر شادی تو و شادی خانواده ات را تکمیل کند. می دانم باز هم خوب نشد و عروس تعریفی در آمدم :دی اما بدان که همه اش از شوق موفقیت توست و به بزرگی خودت ببخش فعلا هر چه ادامه دهم فقط چشمان خسته روزهای گذشته ات را خسته تر می کنم. پس ادامه دارد ... :) [ یکشنبه 93/11/19 ] [ 8:4 عصر ] [ فرهاد ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |