بیستون | ||
این جا قرار بود دیگر آپی نشود. اما وقتی نگذاشتی و من از خط قرمزم عبور کردم فهمیدم همه محرمند و من نامحرم باشد عیبی ندارد انگار تصمیمت را خیلی زودتر گرفته بودی این دنیا خدایی دارد اما نه ناراحت نشو. باز هم دوست ندارم ناراحتی تو را ببینم. خوش باش با آن محرم ها من هم از این پس با خدای خود خوشم و می دانم بالاترین خوشی هاست. او اکنون فرصت عزاداری به من داده. عزاداری تمام شود جشن هایی که برایم خواهد گرفت که همه مبهوتش می شوند شک دارم شک دارم که می شکستی. شک دارم که له می شدی چگونه بقیه محرم می شوند و تو از من له می شوی؟ تو له نمی شدی، تو در درونت ترحم می کردی، چیزی که متنفرم از آن. نمی دانم شاید اشتباه می کنم. شاید حق داشتی که دیگران محرمند اما چرا دیگران یکسال است محرمند و من یکسال نامحرم و دو ماه نامحرم تر؟ چه قدر دخترانه بود! دل شکسته حتی مانند چینی که بندش می زنن نیست. بعضی دل ها پودر می شوند. و انگار در آن سینه هواست که خون عاشق را پمپاژ می کند. دل من را منفجر کردی. آن قدر تیر زدی که دیدی روئین دل است. تیرهای آخرت حتی زهرآگین بود. این شد که دل مجوز عبور از خط قرمز را صادر کرد و اینگونه منفجر شد. تبریک می گویم دوباره تخریب چی... (... . ) ؟ از این پس در اندیشه هایم غرق خواهم شد. اندیشه هایم را هر وقت فهمیدی، شاید تو هم عاشق شوی
اگر زمانی سر زدی اینجا و خواندی، این را هم بخوان امروز شدیدا در این فکر بودم نکند از تمام این اتفاقات دو ماهه اخیر و یا شاید بیشتر، همه خبر داشتند(هم تو هم خانواده ات و هم خانواده ام) و تنها بی خبر از همه جا من بوده باشم. مطمئن باش اگر این باشد ... ویرایش در تاریخ 27 بهمن 93: امروز یه تاییدی تقریبی از این حدسم گرفتم. بابام به مامانم گفته که من از تو خبر دارم و با تو ارتباط دارم. شاید بابام با خانواده تو قراری گذاشته و تو هم در جریانی نه؟ [ شنبه 93/11/25 ] [ 4:28 عصر ] [ فرهاد ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |