بیستون | ||
فردا بعد از مدتی شاید کوتاه و شاید طولان برای من، میخواهم با پدرش صحبت کنم. میدانم که در این صحبت قرار نیست تصمیمی آنچنانی گرفته شود و بیشتر احوالپرسی هست و ... . اما بد نیست برای همین هم از خدا شرح صدر بخوام و آسان شدن امر و گره گشایی از زبانم و نفوذ کردن کلامم در دل آن مرد بزرگ. این دعا نباید فقط در شرایط اضطرار خوانده شود، بلکه در شرایط عادی هم خواندنش خوب است و باعث بالا رفتن انسان میشود. خداوندا میدانم هنوز به پایین نشستم. اما فردا در کلامم اثری قرار بده که خیالشان نگران پایین بودن من نشود و هر لحظه اعتمادشان بیشتر شود که از خیلیها خیلی بالاتر هم هستم. این روزها در کنار امید بسیارم، نگران از خیلی چیزها هم هستم . خداوندا امیدم را بیشتر و نگرانیهایم را کمتر کن. خداوندا مرا همان طور که همکارانم، همسایگانم و اقوامم میشناسند، به آنها بشناس. خدایا تمام این نتایج را برای من، با عزت و احترام به ارمغان آور و نه... . ---- نمیدونم چرا بابام زیاد اهل حرف زدن نیست؟! از قدیم همینطور بوده. بیشتر سکوت بوده تا حرف :) فکر کنم بهتر باشه بعد از صفر پدرم صحبت کنه. نکنه فکر کنن پدرم راضی نیست. و... [ پنج شنبه 92/9/7 ] [ 9:19 عصر ] [ فرهاد ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |