بیستون | ||
هنوز هم تو را عزیز می خوانم. می دانم که می دانی چه معنایی را منظور دارم. همان معنای قرآنی عزیز را. تو عزیز بودی و هستی و خواهی بود انشالله. می دانم به روش خود، حقت را خواهی گرفت. روشی مختص خودت. حال این حق هر حقی می خواهد باشد. تو عزتمند به آن خواهی رسید. تو به خوبی از پس دفاع از حقت بر می آیی. چه دفاعی از حقی که در پیش داری و چه دفاع از هر حق دیگرت. اما اکنون دفاع از حقی که در پیش داری مهم است. انشالله به زودی فرصتش را به تو می دهند. آرزو دارم این جا نیز عزتمند از حق خودت دفاع کنی. آنگونه که زبان ها را از هر انتقاد مخربی در کام نگاه داری. آنگاه، آن زبان هایی که لحظه شمار بودند تا پیروز شوی، هلهله کنان دوره ات خواهند کرد و سرود خوشحالی سر خواهند داد. گرچه آن روز را نمی بینم، اما تو مرا در آن جمعیت هلهله کن حس خواهی کرد و صدای شادی مرا نیز خواهی شنید. نگاه مرا در برق چشمان دوستانت حس خواهی کرد و صدای شادی ام را در هلهله ی سر از پا نشناخته ی آنان. از وقتی تو را شناختم برایم عزیز بودی و عزیز ماندی. عزیز هم خواهی ماند. حال دنیا هر چه دلش خواست بکند، اما این را بداند که دل و حس مرا نتواند که مانند رنگ های اغواگر خود عوض نماید. [ سه شنبه 93/10/16 ] [ 8:50 عصر ] [ فرهاد ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |