بیستون | ||
این شب های رمضان که گذشت، تقریباً هر شبش را با خانواده احیا گرفتم. اما چه احیائی؟ بهانه بیدار ماندنمان تا سحر بی خوابی بود. امید داریم همین اندازه هم در حد خودش ثوابی برایمان نوشته شده :) خب طبیعیست که هر شبت اینگونه شود و تازه بعد از نماز صبح بگیری و بخوابی، آنوقت نباید توقع بیدار شدنت را زودتر از لنگه ی ظهر داشت:دی چند روز پیش روزی بود بعد از یکی از همین شب بیداری ها. بعد از نماز صبح طبق معمول خوابیدم. فکر می کنم حدود 8 تا نه صبح بود که بین خواب بیداری، خواب شنیدن صوت قرآن را می دیدم. بعد از آن صوت قرآن بیدار شدم و سعی کردم آیه ای که صدایش هنوز در گوشم بود بیاد آورم. با خود می گفتم: سبحانک و تعالی عما تصفون؟ یا؟ یصفون همین را نوشتم و در اولین فرصت سرچ نمودم. اما هر چه گشتم نیافتم. حتی گوگل هم چیزی شبیه به آن نشانم نداد. تا اینکه امروز شبکه سه را تماشا می کردم و قرائت جزء سی قرآن. سوره های کوچک یکی یکی خوانده می شد و و در نهایت من الجنه والناس.... آخرهای دعای ختم قرآن بود که چیزی شبیه همان که در خواب چند روز پیش شنیده بودم به گوشم آشنا آمد. مطمئن شدم آخرش گفت عما یصفون و این همانی بود که در خواب شنیده بودم. خوب که فکر کردم می بینم شاید همین آیه را شنیده بودم. "سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ" سوره صافات آیه 180. اکنون که خوب فکر می کنم، حکمت شنیدن این آیه در خواب را فهمیدم. این روزها خود را خیلی دست بالا گرفته بودم. فکر می کردم خیلی خداشناس شدم. فکر می کردم دیگر نهایت کارهای درست شدم. فکر می کردم خدایم را خوب شناخته ام. همین پست قبل او را بینهایت خواندم بی نهایتی که بی نهایت رحمت می دهد و باز هم رحمتش بی نهایت است. اشکال من اینجا بود که آن لحظات به این توجه نداشتم که هر چه هم وصف خدا کنیم باز هم حقش را نشناختیم و او باز هم منزه است از وصفی که ما درکمان می رسد. درکی از ناقص و محدود، کجا توان توصیف نا محدود را دارد؟ [ دوشنبه 93/5/6 ] [ 4:31 عصر ] [ فرهاد ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |