سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیستون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان


روحیه انسان ها با طرز تربیت و رفتار والدین شکل می گیرد و شاید برخی حوادث، اثر تربیت و رفتار والدین را تشدید نماید یا اینکه تضعیف کند.

البته اگر روزی رسید که تو از روحیه ات حالت به هم خورد، چیزی ثابت در درون خود خواهی یافت (به نام فطرت) که با یاری جستن از این مقدار ثابت!، مقدار متغیرهای!، زندگی را با تلاش می‌ توانی تغییر دهی.


این روحیه در مورد من اینگونه شکل گرفت که شاید حادثه ای در آن اوایل اثر برخورد و تربیت والدینم را تشدید کرد. شاید بهتر است بگویم که آن حادثه باعث شد برخورد خاص والدین با من، افراطی تر شود و حالا این من باشم.

من که بالاخره دیروز مثل یک کودکی که چندیست آرزو می کند، ترجمه را بخواند، اما مجال نمی یابد، بالاخره قدم پیش گذاشته و با ادب خاص کودکان خجالتی، رو به پیشکسوتی در مسجد کرده، و درخواست می کنم، فردا (یعنی امشب شنبه شب) ترجمه صفحه ی قرآن را بخوانم.

او هم قبول کرد خدا را شکر. گفت خوشحال می شویم شما جوانان بیایید و استقبال می کنیم. با خودم گفتم تو هم مانند خیلی ها از چهره قضاوت کردی.

چهره ای که چندین سال جوان تر نشانم می دهد. اما واقعیت این است که اگر بخواهم در همان جا عضو بسیجتان شوم، قانوناً در بسیج میان سالان باید ثبت نام کنم.

البته این ها را در دلم به او گفتم و در همان چند ثانیه که رو در رویش بودم.

حتماً فیلم هایی دیده اید که یکی از شخصیت های فیلم در رویاء فرو رفته و یا بگذشته می رود و ساعت ها یا حتی روزها را مرور می کند و یا احتمالات تصمیمی که می خواهد بگیرد را بررسی می کند و هر کدام آن ها دست کم ده ها دقیقه وقت می برد.

مثلاً قرار است به مخاطب خود پیشنهادی بدهد و تمام راه های و نحوه ی بیان را بررسی می کند و نتیجه را می بیند. در اینجا از فیلم شاید بیش از 20 دقیقه گذشته که به یکباره شخصیت مورد نظر بخود می آید که می شنود مخاطبش می گوید، آقای بووووق با شما هستم. (و می فهمیم که او تنها یکی دو ثانیه در رویاءیی چند ده دقیقه ای فرو رفته)


این همه تفصیل برای توضیح آن چند ثانیه ای بود که با آن پیش کسوت مسجد داشتم.

امشب بالاخره خواهم خواند.

خواهم خواند به نام خداوند رحمن و رحیم

به برجاى‏ماندگان بادیه‏ نشین بگو به زودى به سوى قومى سخت زورمند دعوت خواهید شد که با آنان بجنگید یا اسلام آورند پس اگر فرمان برید خدا شما را پاداش نیک می ‏بخشد و اگر همچنان که پیشتر پشت کردید [باز هم] روى بگردانید شما را به عذابى پردرد معذب می دارد(16) بر نابینا گناهى نیست و بر لنگ گناهى نیست و بر بیمار گناهى نیست [که در جهاد شرکت نکنند] و هر کس خدا و پیامبر او را فرمان برد وى را در باغهایى که از زیر [درختان] آن نهرهایى روان است درمى‏آورد و هر کس روى برتابد به عذابى دردناک معذبش می دارد(17) به راستى خدا هنگامى که مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت مى‏کردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزى نزدیکى به آنها پاداش داد (18) و [نیز] غنیمتهاى فراوانى خواهند گرفت و خدا همواره نیرومند سنجیده‏کار است (19)  و خدا به شما غنیمتهاى فراوان [دیگرى] وعده داده که به زودى آنها را خواهید گرفت و این [پیروزى] را براى شما پیش انداخت و دستهاى مردم را از شما کوتاه ساخت و تا براى مؤمنان نشانه‏اى باشد و شما را به راه راست هدایت کند (20)....

خداوندا من این خواندن را از روی هوا نمی خواهم، دوست دارم بخوانم، تا به خود ثابت کنم که می توانم  ...

----

و خواندم

پناه می برم به خدا از شر شیطان رانده شده. [اما انگار هنوز شیطان کمی بر من تسلط داشت. چون لرزشی کمرنگ در گفتارم حس می کردم]

به نام خداوند رحمن و رحیم [وقتی به خواندنم ادامه می‌ دادم، حس کردم زبانم جلو می رود و من نظاره می کنم به صدای خودم!]

به بر جای گذاشته شدگان بادیه نشین ...

 

[فکر می کنم تکرار و صمیمیت مشکل را رفع خواهد نمود انشالله :)]

 

 


[ شنبه 93/1/2 ] [ 10:39 صبح ] [ فرهاد ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 70
کل بازدیدها: 68667