سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیستون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

با خودم فکر مى کنم سرنوشتم دارد همین روزها رقم مى خورد.

همین روزهایى که زمان انتظار پایان مى یابد.

اولش گفتم خودم را به امواج سرنوشت مى سپارم. یا در ساحل نجات مقصودم را مى یابم، یا در عشقش غرق مى شوم

آخر هر دو اش خوب است. چه براى معشوق شوى وچه براى معشوق روى.

این افکار خوب بود. اما راضیم نکرد.

با خود اندیشیدم که چرا اراده ام را حال که بهترین زمان استفاده اش است صلب کنم و منتظر سرنوشت شوم بى آنکه حرکتى کنم.

 

آیا معناى واقعى انتظار این است؟

آیا باید نشست و کارى نکرد؟

مگر نه اینکه قرار است از سرنوشت مزدم بستانم؟

مگر نه اینکه:" مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد"؟

پس من انتظارم با حرکت همراه خواهد شد. مى دانم این حرکت را دیر شروع کردم. اما همین ایام کوتاه هم تاثیر خودش را دارد.

مى خواهم هر لحظه آگاهانه تر حرکت کنم. مى خواهم به تک تک لحظاتم آگاه باشم. مى خواهم ناخودآگاهم فقط در خواب باشد.

اینگونه است که به زودى در قصورم مقصر نباشم و امید زمانى که داراى قصورى نیز نباشم.

 

مطمئنم با این حرکتم اگر ساحلى در انتظارم باشد. سریع تر و سالم تر و با انرژى تر به آن مى رسم. و اگر عمق دریا انتظارم را مى کشد. در زمان و مکان مناسب بهر بحرش مى شوم.

اینگونه هست که در هر صورتى هم من سود بردم و هم او.

 

----

خداوندا تو را عادل شناختم و بهتر از عدل برای من رحمت و بخشش ات هست که همیشه با آن با من رفتار کردی. با من و با دیگران.

خداوندا دوست ندارم که من توان حرکت داشته باشم و دیگری در حالی که بهت زده شده از مسیری که در آن قرار گرفته، دچار سکون شود.

سکون شاید در این شرایط ایده آل او باشد. نکند دچار پس رفت و عقب گرد شود؟

آن هم عقب گردی به تمام معنا؟

خداوندا احساس می کنم تو خواستی که این حرکت را بکنم. خداوندا چرا با تمام همه آن بیم و هراسی که دارم، من می توانم به راحتی حرکت کنم و اشتباهاتم را اصلاح کنم، اما بنده ی دیگرت علاوه بر بیم و هراس های همیشگی اش، باز هم باید بیم و هراسی بیشتر داشته باشد.

بنده ای که به مراتب از من بهتر است

بنده ای که به مراتب در تمام لحظات زندگی اش، انتظاری واقعی تر کشیده. بنده ای که از من منتظر بهتری بوده.

منی که از شروع حرکت و انتظاری شاید واقعی، تنها هفته ای گذشته کجا و بنده ای که سال ها ست منتظر واقعی بوده و حرکتی بسیار سریع تر از من داشته کجا؟

منی که در همین یک هفته بارها دچار سقوط  شدم و دوباره بلند شدم کجا و بنده ای که همش صعود بوده کجا؟

خداوندا پس چه هنگام این جام بلا را از آن بنده ات دور می کنی. به خودت قسم که او سیراب از بلا شده و نزدیک است کمرش زیر این همه بلا بشکند.

خداوندا هرگز این چنین چیزی نمی خواستم. مسیری همواره نشان بده که امیدم به توست ای خدا

خداوندا اقرار به سستى و کاهلى خود دارم

اقرار به فرصت سوزى هاى خود دارم

خوب مى دانم که اگر کاهلى نمى کردم، اکنون مى توانستم استادى باشم وحاشیه امنیتى داشته باشم تا اعتماد جلب کنم. دست کم باعث مى شدم کسى که خواسته ام را قبول مى کند، به این پذیرفتن من افتخار کند و سر را بالا بگیرد.

اما زمان سوخت و من اکنون تازه ترم آخر کارشناسى هستم و در عوض اینکه استاد باشم پشت میزى پر دردسر مى نشینم و ایرادهاى بعضا بنى اسرائیلى مسئولانم! را جواب مى دهم.

خداوندا خوب مى دانم جایى نیستم که کسى به این ظاهر افتخار کند.

هر چند اخلاق خوبم مورد تحسین دیگرانم قرار داده، لیک چه فایده که خلق خوبم حرکتى در پى نداشته و حال که شروع کردم واقعا دیر شده!؟

چه چشمانى که حسرت داشتن پسرى چون من را داشته و اکنون نمى دانند من این همه مدت را سوزاندم.آه

اى خدا این بار را فرجه بده تا ثابت کنم هنوز دیر نشده.

خداوندا تو را شکر مى گویم که تا کنون التماس اربابى را نکردم و رفتارم در کار به گونه اى بوده که جلوى زده شدن حرف ناشایست به خود را گرفته ام.

بد دهان ها در برابر من خوش بیان شدند بى آنکه تکبرى نشان داده باشم و متکبران را وادار به تواضع در برابر خود کردم، بى آنکه پایم را فراتر گذاشته باشم.

این ها براى تکیه گاه شدن لازم است اما مى دانم کافى نیست.

با این ها تنها مى شود آبر ومند زیست و نه با آرامش خاطر.

خداوندا اگر مى خواهى در این مسیر موفقم کنى، به من مایه آرامش  و اعتمادى ده تا اگر خواستند آینده ام با آنها گره خورد، این آرامش و اعتماد را به راحتى به آن ها بدهم.

 

 


[ چهارشنبه 92/10/4 ] [ 12:27 صبح ] [ فرهاد ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 91
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 68164