بیستون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان


این روزها آنچنان حالی دارم که وصفش را نمی‌توانم بیان کنم.

مانند این است که هزار تا کار دارم و فکر می‌کنم به هیچ کدام نتوانسته‌ام برسم.

به این‌ها اضافه کنید اضطرابم، به خاطر آینده.

چند روز پیش به خاطر همین مسائل، به سراغ دیوان حافظ شیرازی رفتم. این غزل برایم نمایان شد.


منم  که دیده به دیدار دوست کردم باز        چه شکر گویمت ای پادشاه بنده نواز؟

نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی      که کیمیای مرا دست خاک کوی نیاز

به یک دو قطره که ایثار کرده‌ای ای دیده       بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز؟

ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل        که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز

طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق        به قول مفتی عشقش درست نیست نماز

در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر         در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز

من از نسیم سخن چین چه طرف بر بندم        چو سرو راست در این باغ نیست محرم راز

نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی         که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز

فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق         نوای بانگ غزل‌های حافظ شیراز
گفته شده که زمان حافظ شیرازی این علامت‌های نگارشی( ویرگول و علامت سوال و... ) هنوز ابداع نشده بوده
من فکر می‌کنم که در بیت سوم باید علامت سوال گذاشته بشه.
----
خدایا فکر می‌کنم اگر تو راهنماییم نمی‌کردی، این مسیر رو هرگز نمی‌رفتم. خدایا ناشکری نمی‌کنم. همه شاهد هستند که گفته‌ام این مدت برایم انتظاری شیرین بوده. و این مشکلات که البته به ظاهر مشکلات هستند، فکر می‌کنم که برای آبدیده کردن من بودند.
حتی باید بگویم که برایم بسیار آسان گرفتی. خدایا ایمان دارم که بهترین انتخاب رو کردم. فکر می‌کنم که این انتظار هم لازمه تا لایق بهترین انتخاب بشوم. خوووووب می‌دانم که هنوز تا او فاصله‌ام مثال فاصله دریا تا شب هست!
اما خداوندا. یک چیز رو هنوز متوجه نشده‌ام. قبول که من باید ذره‌ای مثل فرهاد بشم و ذره‌ای از کار افسانه‌ای فرهاد انجام بدم. قبول دارم که این راه سخت حق من است و باید باشد تا قدر بدانم و با همه‌ی این‌ها این را هم خوب می‌دانم که ممکن است فقط خواسته باشی راهی را طی کنم و حاضر نباشی بهترین‌ها به من تعلق بگیرد.

اما با این حال چرا او باید این همه مشکلات و عذاب رو تحمل کند؟. خدایا اگر این راه و این روش غلط بوده، تمام مشکلات و عذابش برای من است نه برای آن بهترین بندگانت!
خدایا این تقصیر من، از ناچاری من بوده، وگرنه خودت خوب می‌دانی که حاضر نیستم کوچکترین زجر و عذاب، را از هر نوعی تحمل کند.
کاش می‌توانستم اکنون تمام غم‌هایش را بخرم و شادی‌هایم را به او بدهم.
هیییییییییچ نمی‌فهمم علت، این روزگاری که بر او گذشته!؟؟؟! نمی فهمم نه این که ندانم علتش من هستم.
نه؟ نمی‌فهمم چون او بهترین بندگانت هست و این من کمترین را تو خودت اجازه نخواهی داد، باعث ناراحتی او شوم. آن هم ناراحتی فرزند بهترین خلایق تو را.
این‌ها را می‌گویم ای خدا؛ که به زبان آورده باشم کامل درک می‌کنم و انسان بی خیالی نیستم. آدمی نیستم که مهم را خودم بدانم. ای وای بر من اگر فرصت جبران این همه غم برای او را، پیدا نکنم.
خدایا این که اجازه دادی امیدوار باشم، برایم نشانه‌ی نیکی است که راه، راه تو هست و مقاوم باشم. این‌ها را نشان این می‌گیرم که این آینده را حتماً به من خواهی داد. 
خدایا می‌دانم که اگر خواست تو این شود و رسیدم به آنچه می‌خواهم، آن وقت باید تلافی تمام غم‌های گذشته‌اش را بکنم. غم‌هایی که اغراق نیست بگویم، بیشترش را من مسبب بودم. پس برای آن روز برایم راه را آسان قرار بده

به یک دو قطره که ایثار کرده‌ای ای دیده       بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز؟

حافظ خوب می‌دونم که این دو سه قطره دلیل نمی‌شده که فکر کنم همه چیز حل شد.
فکری که بعد از اون ملاقات دچارش شدم و با خودم گفتم:" خدایا یعنی به این آسونی بود این راه؟ خدایا فکر نمی‌کردم یک دفعه این همه آسون برام بگیری؟"

نگو که با انسان‌های نیک روزگار ملاقات کرده بودم که هیچ کس رو از پیششون با ناراحتی نمی‌رانند.

اما خدایا خودت شاهد بودی با همون فرض هم تو را شکر کردم و به قول حافظ دچار کرشمه و ناز نخوت و این جور چیزا نشدم.
حال که مسیر رو سخت‌تر کردی، باز هم مرا شاکر خواهی یافت و مرا مرد همت این راه.
فقط می‌خواهم این مسیر سخت و سختی و غم و مشکلاتش، فقط و فقط برای من باشد و بنده‌‌ی خوبت دیگر هیچ نکشد.
خدایا بار غم‌های او را بگیر و بر دوش من گذار که مرا باز هم مرد همت راه خواهی یافت.



[ جمعه 92/9/1 ] [ 3:4 عصر ] [ فرهاد ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 68559