بیستون | ||
با خودم فکر مى کنم سرنوشتم دارد همین روزها رقم مى خورد. همین روزهایى که زمان انتظار پایان مى یابد. اولش گفتم خودم را به امواج سرنوشت مى سپارم. یا در ساحل نجات مقصودم را مى یابم، یا در عشقش غرق مى شوم آخر هر دو اش خوب است. چه براى معشوق شوى وچه براى معشوق روى. این افکار خوب بود. اما راضیم نکرد. با خود اندیشیدم که چرا اراده ام را حال که بهترین زمان استفاده اش است صلب کنم و منتظر سرنوشت شوم بى آنکه حرکتى کنم.
آیا معناى واقعى انتظار این است؟ آیا باید نشست و کارى نکرد؟ مگر نه اینکه قرار است از سرنوشت مزدم بستانم؟ مگر نه اینکه:" مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد"؟ پس من انتظارم با حرکت همراه خواهد شد. مى دانم این حرکت را دیر شروع کردم. اما همین ایام کوتاه هم تاثیر خودش را دارد. مى خواهم هر لحظه آگاهانه تر حرکت کنم. مى خواهم به تک تک لحظاتم آگاه باشم. مى خواهم ناخودآگاهم فقط در خواب باشد. اینگونه است که به زودى در قصورم مقصر نباشم و امید زمانى که داراى قصورى نیز نباشم.
مطمئنم با این حرکتم اگر ساحلى در انتظارم باشد. سریع تر و سالم تر و با انرژى تر به آن مى رسم. و اگر عمق دریا انتظارم را مى کشد. در زمان و مکان مناسب بهر بحرش مى شوم. اینگونه هست که در هر صورتى هم من سود بردم و هم او.
---- خداوندا تو را عادل شناختم و بهتر از عدل برای من رحمت و بخشش ات هست که همیشه با آن با من رفتار کردی. با من و با دیگران. خداوندا دوست ندارم که من توان حرکت داشته باشم و دیگری در حالی که بهت زده شده از مسیری که در آن قرار گرفته، دچار سکون شود. سکون شاید در این شرایط ایده آل او باشد. نکند دچار پس رفت و عقب گرد شود؟ آن هم عقب گردی به تمام معنا؟ خداوندا احساس می کنم تو خواستی که این حرکت را بکنم. خداوندا چرا با تمام همه آن بیم و هراسی که دارم، من می توانم به راحتی حرکت کنم و اشتباهاتم را اصلاح کنم، اما بنده ی دیگرت علاوه بر بیم و هراس های همیشگی اش، باز هم باید بیم و هراسی بیشتر داشته باشد. بنده ای که به مراتب از من بهتر است بنده ای که به مراتب در تمام لحظات زندگی اش، انتظاری واقعی تر کشیده. بنده ای که از من منتظر بهتری بوده. منی که از شروع حرکت و انتظاری شاید واقعی، تنها هفته ای گذشته کجا و بنده ای که سال ها ست منتظر واقعی بوده و حرکتی بسیار سریع تر از من داشته کجا؟ منی که در همین یک هفته بارها دچار سقوط شدم و دوباره بلند شدم کجا و بنده ای که همش صعود بوده کجا؟ خداوندا پس چه هنگام این جام بلا را از آن بنده ات دور می کنی. به خودت قسم که او سیراب از بلا شده و نزدیک است کمرش زیر این همه بلا بشکند. خداوندا هرگز این چنین چیزی نمی خواستم. مسیری همواره نشان بده که امیدم به توست ای خدا [ چهارشنبه 92/10/4 ] [ 12:27 صبح ] [ فرهاد ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |